سبك و شيوه تفسيرى صدرالمتالهين در تفسير قرآن

پدیدآوربمانعلی دهقان

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 1888 بازدید
سبك و شيوه تفسيرى صدرالمتالهين در تفسير قرآن

بمانعلى دهقان
مقدمه

محمدبن ابراهيم بن يحيى شيرازى (متوفى 1050 ه.ق) معروف به صدر المتالهين از فلاسفه بزرگ و نويسندگان كم نظير در جهان اسلام مى‏باشد كه در اكثر موضوعات مختلف علوم اسلامى به تاليف و تصنيف پرداخته است در واقع در شمار نويسندگان كثير التاليف است و آثار او افزون بر هفتاد عنوان كتاب مى‏باشد.با اينكه بيشترين تبح و شهرت علمى وى در فلسفه و حكمت‏بوده اما به علوم قرآن و تفسير، توجه خاصى از خود نشان داده و آثار و تاليف نسبتا زيادى را در اين زمينه از خود بجاى گذاشته است. مرحوم آقا بزرگ تهرانى در كتاب خود موسوم به «الذريعه‏» بيش از پانزده اثر از وى كه در خصوص تفسير آيات و سور قرآن نگارش يافته را نام برده است . (1)
گرچه مجموعه تفسير وى مشتمل بر تمامى آيات و سور قرآن نيست و تنها بعضى از سور و آيات را شامل مى‏شود، لكن در ميان تفاسير قرآن كريم از جايگاه ممتاز و اهميتى خاص برخوردار است.بى‏ترديد نگارش مفاتيح الغيب بعنوان مقدمه اين تفسير بر اهميت و ارزش آن افزوده است . (2) هدف مؤلف از انى مقدمة تفسير خود - همانگونه كه از نام آن بر مى‏آيد - دست‏يازى و آشنا شدن به كليدهاى ابواب غيب است تا پرداه از چهره آيات برگيرد و اسرار آن را هويدا سازد.ملاصدرا اين تفسير را با توجه به سبك اشراق و مرام عرفا - و به عقيده بعضى از محققان معاصر، (3) بخشى از آن را در شهر قم - نگاشته است.مجموعه تفاسير ملاصدرا، براى نخستين بار طى سالهاى 1276 الى 1322 ه.ش به زيور طبع آراسته (4) و مجددا در سال 1364 ه.ش توسط محمد خواجوى تصحيح و به چاپ رسيده است.

سبك و شيوة تفسيرى ملاصدرا در تفسير قرآن

1- ديدگاه ملاصدرا درباره جنبه‏هاى ادبى تفسير:

گرچه ملاصدرا را بايد از مفسرانى دانست كه در تفسير خود از شيوه معمول مفسران پيروى نموده و به تبعيت از آنان‏در آغاز تفسير به بيان معانى واژه‏ها و مفردات قرآن و نيز به ذكر انواع قراءات و موارد اختلاف ميان قراء و نقل آراء آنان پرداخته است; اما به نكات ادبى و اعراب آيات و جنبه‏هاى بلاغى قرآن از خود توجه زيادى نشان نمى‏دهد، چرا كه بحث در زمينه تفسير لغوى و ظاهر الفاظ و جنبه‏هاى ادبى و بلاغى آن را چندان سودمند و وافى به مقصود نمى‏داند.او معتقد است قرآن بمنظور پرداختن افراد به وجوه اعراب و جنبه‏هاى ادبى آن نازل نشده است.پرداختن به اين امور، ثمره‏اى جز تحصيل معارف جزئى در پى نخواهد داشت.وى غرض اصلى از نزول قرآن را درك معانى و اسرار آن مى‏داند.همو در ذيل آيه 5 از سوره مباركه جمعه گفته است: هر كس قرآن را حفظ نمايد، اما اسرار و معانى آن را درك نكرده به مقتضاى آن عمل نكند.به سان مركب است كه بر پشت‏خود كتاب حمل مى‏كند ولى از مطالب آن بى‏خبر و ناآگاه است . (5)
ملاصدرا گويد: كسى كه صرفا به معانى واژه‏ها و تفسير ظاهر الفاظ قرآن و نكات اعرابى و فنون ادبى آن و علم و فصاحت‏بيان و بديع آگاهى داشته باشد و در نزد خويش چنين بپندارد كه داناى به تفسير قرآن است و هدف نزول قرآن را بدست آوردن اين گونه معارف جزئيه بداند بى‏ترديد مصداق تمثيلى است كه خداوند - تعالى - در آيه‏5 سوره مباركه جمعه بيان داشته است . (6)
صدر المتالهين، براى دانشهايى كه از آن به علوم ظاهرى تعبير مى‏كند، ارزش چندانى قائل نيست.در اين باره مى‏گويد: «هر كس ميخواهد بداند كه چرا «ربا» در «بسمله‏» كشيده شده و يا آنكه سين در مد داده‏اند؟ و به چه علت «الف‏» از نظر كتابت در «بسمله‏» حذف شده اما در شريفه «باسم ربك‏» باقى مانده است؟ بر اوست كه به اهل خط و قرائت رجوع كند نيز آن كس كه مى‏خواهد بداند جايگاه «بسمله‏» در آيات چگونه است؟ آيا «بسمله‏» جزئى از آيه محسوب مى‏شود و يا آنكه آيه‏اى مستقل دانسته مى‏شود بايد به اصحاب نقل و راويان حديث مراجعه كند . (7)
نيز همو گفته است: «آن كس كه مى‏خواهد بداند كه «رباء» در «بسمله‏» به چه تعلق دارد؟ و عامل محذوف در آن چيست؟ و يا چرا عامل محذوف متاخر آمده است (بسم الله اقرا و اتلو) و به چه علت‏خداى - تعالى - در آيه شريفه «اقرا باسم ربك‏» عامل را مقدم ذكر كرده است؟ و منظور از تعلق اسم الله به اقرا چه مى‏باشد؟ و...بر اوست كه به تفاسير مشهور، بويژه به تفسير كشاف مراجعه كند . (8)
ملاصدرا نه تنها گرايش به جنبه‏هاى ادبى و بلاغى را در امر تفسير قرآن سودمند بر نمى‏شمرد بلكه آن را از موانع و حجابهاى فهم و ادراك قرآن مى‏داند.او در مفاتيح الغيب ضمن بيان انواع موانع درك قرآن گفته است: «.(..مانع) سوم آنكه (مفسر) غرق در علم عربى و ريزه‏كارى‏هاى الفاظ بوده و عمر خود را در بررسى آن بسر بياورد; زيرا هدف اصلى از فرو فرستادن قرآن جز خواندن خلق به جوار الهى، به سبب به كمال رسانيدن گوهرهاى وجودى آنان و تابناك نمودن دلهاى آنان به نور معرفت ربوبى و آيات او نيست; نه آنكه تمامى زندگى و عمر خود را در كيفيت كلام و نيكو ادا نمودن الفاظ و علم بلاغت و صنعت‏بديع بسر آورد.زيرا آن علوم از توابعى است كه بدانها احتجاج و گفتگو با منكران مى‏نمايند.و اما بينايى در معناى آيات قرآنى، آن نيست كه زمخشرى و پيروان او بدان رسيده و در تمامى اوقات خود، نهايت كوشش خويش را در آن بكار گرفته و در نتيجه از معانى اصلى و حقيقت كلام الهى دور افتادند . (9)
بر غم آنكه ملاصدرا تفسير ظاهرى را ارزشمند و مفيد نميداند و پرداختن به جنبه‏هاى ادبى و بلاغى قرآن را كم فايده خوانده است و نيز در تفسير وى بندرت ديده ميشود كه در هنگام تفسير به اشعار عرب به ويژه اشعار شعراى عرب جاهلى احتجاج كند و بر مفسران نامدارى چون زمخشرى (متوفى 538 ه.ق) و فخر رازى (متوفى 606 ه.ق) خرده مى‏گيرد اما در عين حال تا حدود زيادى از سبك اين مفسران متاثر گرديده و مباحث لغوى و ادبى تفسير خود را از اين دو مفسر وام گرفته و از تفاسير آنها بهره فراوان برده است.

2- ديدگاه ملاصدرا دربارة مباحث فقهى و آيات الاحكام:

ملاصدرا معتقد است كسب و فراگيرى بسيارى از مسائل فرعيه مفيد نبوده و اشتغال به آن بهره‏اى جز تضييع عمر آدمى را در بر ندارد، او مى‏گويد عمر آدمى ارزشمندتر از آن است كه در راه چنين امورى مصروف گردد و در بعضى موارد فقهاء را بخاطر اين موضوع مورد ملامت و نكوهش خويش قرار داده است . (10) وى در اين مورد چنين گفته است:
«...و عجب است كه بيشترين منتسبين به علم كه چگونه قناعت نموده‏اند به مرتبه عوام و نساء و صبيان و به بحث از حقيقت نفوس خود مشغول نمى‏شوند و از آنكه مآل آن به كجا خواهد كشيد.تفحص نمى‏كنند; با آنكه برايشان فرض است و در طول عمر مشغول مى‏شوند به بسيارى از مسائل فرعيه و خلافات فقهيه كه عمرها مى‏گذرد و كس به آن محتاج نمى‏شود مثل احكام فروعات نادره از ميراث و طاق احكام شقوق و احتمالات بعيده در مزارعه و مساقات كه حتى يك از آنها در عمرهاى طويل واقع نمى‏شود; با آنكه در هر زمانى اشخاصى هستند كه به آن قيام نمايند و توجه به اين مسائل بر كسى فرض عين نيست‏بلكه مانند ساير فرضهاى كفايى است.» (11)
وى در ذيل كتاب مبدا و معاد خود به اين شعر عرفى شيرازى استشهاد كرده كه بيانگر نوع نگرش و نظر او درباره ميزان اهميت اين رشته علم مى‏باشد:
فقيهان دفترى را مى‏پرستند
حرم جويان درى را مى‏پرستند
برافكن پرده تا معلوم گردد
كه ياران ديگرى را مى‏پرستند (12) همو در جاى ديگر گفته است: «...اگر از اهل اين فنى; تفكر نما و الا، چشمت را از خواندن اين كتاب و تدبر و تفكر در مشكلات علم قرآن بپوشان و بپرداز به خواندن قصه‏ها و خبرها و روايات و همچنين تاريخ و نسب‏شناسى نياكان و دنبال قواعد عربى و لغت رفتن و حفظ روايت‏بدون آگاهى و فهم درايت و بپردازد به آنچه كه در نزد تو مانند نتيجه براى همه است‏يعنى سخن گفتن از مسائل فرعى فقه كه محل خلاف و گفتگو است و از نوادر فرعهاى طلاق و بنده آزاد كردن و سلم و اجاره و رهن و تقسيم مال ارث كه احتياج به كسرهاى بسيار دقيق دارد تا مخرج صحيح بدست آيد و غير اينها از اين چيزهاى مهم كه در بعضى اوقات براى بعضى افراد احتياج مى‏افتد و خداوند براى اين كار مانند كارهاى ديگر كه در مرتبه و منزلت از اين پست‏تر است; اشخاص و گروهى را گماشته است كه اين را خيلى بزرگ و مهم دانسته‏اند و در آن پافشارى مى‏نمايند و از داشتن آن خيلى خوشحال و خرم‏اند. «كل حزب بما الديهم فرحون . (13)
بى‏ترديد ملاصدرا در خصوص كم ارزش دانستن جنبه‏هاى ادبى و بلاغى قرآن و همچنين اظهار بى‏علاقگى وى نسبت‏به علم فقه، راه اغراق و مبالغه را پيموده و بى‏شك اين گونه آراء وى تحت تاثير افكار غزالى (متوفى‏505 ه.ق) بوجود آمده است.غزالى در كتاب «احياء العلوم‏» و «جواهرالقرآن‏» به تقسيم‏بندى علوم پرداخته و بعضى از علوم پوسته و قشر و برخى ديگر را علم لباب و مغز ناميده است.غزالى در جواهر القرآن علوم ادبى شامل صرف، نهر، لغت، علوم بلاغت و تاريخ و فقه را در شمار علوم پوسته و قشر ياد كرده و اين گونه دانشها را علوم آلى و ابزارى دانسته است و علم معرفت نفس در مبدا و معادشناسى را علم لباب و مغز خوانده و آن را برترين و اشرف همه دانشها بر شمرده است . (14)
ملاصدرا نيز در اين باره از او متاثر شده و از آثار او بهره گرفته و نوشته‏هاى او را عينا در آثار خود، نقل نموده است . (15)

3- گرايش ملاصدرا به سبك تفسيرى عرفاء و اهل اشراق

ملاصدرا، از مفسرانى است كه در تفسير قرآن به جنبه‏هاى معنوى و عرفانى آن، از خود گرايش نشان مى‏دهد.او معتقد است كه اكثر مفسرانى كه نظر به جنبه‏هاى ظاهرى و لسانى قرآن داشته‏اند، از توجه به معانى و بطون آيات غافل مانده‏اند، او مى‏گويد مانع اصلى اين مفسران از فهم معانى و حقايق قرآن، فريفته شدن ايشان به ظاهر آيات بوده است . (16) نيز همانگونه كه پيش از اين گذشته از روش تفسيرى و تاويل آيات مفسران تاويل گرا - نظير معتزله كه از شيوه‏هاى بلاغى از قبيل بهره‏گيرى از تمثيل، استعاره و مجاز در تفسير آيات استفاده كرده‏اند - انتقاد مى‏كند; (17)
او بر اين باور است كه مفسر در تفسير آيات نبايد جز به نقل صريح و يا مكاشفه قلبى - كه رد و تكذيب آن ممكن نباشد - اعتماد ورزد، چرا كه عدم توجه به اين موضوع موجب فرو افتادن وى در هلاكت و نابودى مى‏گردد . (18)
صدر المتالهين مهمترين آفاتى كه موجب حرمان و بى‏بهرگى مفسر از فهم اسرار آيات مى‏گردد را شيوع جهل، دنياخواهى و مقام پرستى و شهرت‏طلبى و تقرب جستن به پادشاهان و حاكمان خوانده است.او معتقد است، تزكيه درونى، طهارت نفس و دورى گزيدن از عادات و رسوم مردمان از مهمترين عوامل دستيازى به اسرار قرآن است . (19)
او درباره كشف و پرده‏بردارى از حقايق قرآن گويد: تحقيق معانى و اسرار قرآن بوسيله دانش مكاشفه - كه دريايى بس بزرگ است - شناخته مى‏شود و تفسير ظاهرى نمى‏تواند ما را از آن بى‏نياز كند، بلكه اگر آدمى همه عمر خود را در راه كشف اين اسرار و تحصيل مقدمات و لوا حق آن مصروف دارد، كفايت اين مهم را نمى‏نمايد، بلكه قبل از آنكه بتواند همه لوا حق اين علم را بدست آورد، چراغ عمرش به خاموشى مى‏گرايد.او مى‏گويد: نبايد پنداشته شود كه ما تنها به تفسير و تحقيق معانى بعضى از واژه‏ها و عبارات قرآن نيازمنديم، بلكه هر واژه‏اى از قرآن داراى اسرار و معنايى ژرف است كه تنها راسخان در علم بقدر صفا و پاكى دل و به فراخور دانش خويش مى‏توانند از رخسار اين معانى پرده بر گيرند و هر يك از آنان را در فهم اين معانى، مراتبى است . (20)
ملاصدرا اظهار مى‏دارد: در قرآن دانشهاى گوناگونى وجود دارد; همانگونه كه در آن حقايق قدسى ربانى - كه غذاى انديشه‏هاى والاست - نهفته است، همانگونه نيز در آن، واكنشهاى جزئى نظير: احكام سياسى و فقهى، داستان و اخبار و حكايات اقوام گذشته يافت مى‏گردد و عموم مسلمانان - كه در مرتبه متوسط از نجات قرار دارند - از آن علوم جزئى بهره‏مند مى‏شوند و در جهان آخرت از گونه‏اى حيات برخوردارند - از آن علوم جزئى بهره‏مند مى‏شوند و در جهان آخرت از گونه‏اى حيات برخوردارند كه نسبت‏به حيات ره يافتگان مقرب - كه از زندگى و حيات عقلى برخوردارند - در درجه پايين‏ترى قرار گرفته‏اند . (21)
او مى‏گويد در قرآن غذاهاى روحانى و جسمانى وجود دارد كه بقاى زندگى عقلانى و نفسانى را در جهان آخرت موجب مى‏گردد . (22) وى در اين باره نظمى به پارسى سروده است:
هست قرآن چون طعامى كز سما
گشته نازل از براى اغتدا
اغتذاى آدم از لوح و قلم
اغتذا يابد دواب از راه فم
«فى السماء رزقكم‏» گفته خدا
رزق انسان گشته نازل از سما
روزى انسان رسد از آسمان
روزى حيوان بود از آش و نان
تو ز قرآن بنگرى افسانه‏ها
قشر و كه بينى نه مغز و دانه‏ها
هست‏بهر آدمى دهن و لبوب
تبن و قشر از بهر حيوان نى حبوب
تو ز قرآن مى‏نجويى غير حرف
جان دهى بهتر لغت‏يا نحو و صرف
اندر سعيى هميشه با شتاب
كه نباشد فرق از تو تا دواب
ملاصدرا پس از آنكه علوم مختلف را به موائد و اغذيه تشبيه مى‏نمايد مى‏گويد هر كس كه با توجه به انديشه و فراخور عقل و دانش خود از اين معانى و موائد قرآنى بهره مى‏گيرد.
چون غذا با مغتذى باشد شبه
گاو و خر را خوش نيايد جز كه كه (23)
با آنكه ملاصدرا براى قرآن، مراتب و بطونى قائل است اما بر اين باور است كه هيچ كس جز ذات بارى تعالى نميتواند به نهايت و ژرفاى اسرار و معانى قرآن، دست‏يازد و اگر همه درياها مركب شوند و همه درختان در روى زمين به قلم تبديل گردند نمى‏توانند اسرار كلمات خداوند را شمارش كنند . (24) «لو كان البحر مدادا كلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفذ كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا» . (25)
(اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات پروردگارم تمام شود، دريا به آخر برسد اگر چه همانند آن به مدد آوريم.

4- روش ملاصدرا در تفسير آيات موهم تشبيه:

ملاصدرا، با توجه به اختلاف آراء مفسران درباره آيات موهم تشبيه، آنها را به چهار گروه تقسيم نموده و در اين باره چنين گفته است:
«بدانكه مردمانرا در بخش متشابهات قرآن و حديث مانند شريفه «يدالله فوق ايديهم‏»: (26) (روى دستهايشان دست‏خداست) . و «استوى على العرش‏»: (27 () بر عرش تكيه زد) و «جاء ربك‏» (28) (پروردگارت آمد) و همچنين «وجه‏» (صورت)، «ضحك‏» (خنده). «استحيا» (شرم) و «غصب‏» (خشم) و «مجى و ايتان‏» (آمدن) و «فى ظلل من الغمام‏» (در سايه با نهايى از ابر) و آنچه كه بر اين اسلوب است و مو هم تشبيه مى‏باشد، روشها و مذاهب بى‏شمارى است.
الف - شيوه لغوى‏ها و اكثر فقها و اهل حديث و حنبليان و كراميان كه معتقدند: «مدلول و معناى ظاهرى الفاظ و معناى اوليه آن بايد محفوظ بماند بى آنكه مراعات تقديس و تنزيه را در مورد ذات و صفات خداوند - تعالى - را مدنظر قرار دهند.
ب - طريقة عقل گرايان و نكته سنجان كه الفاظ را به گونه‏اى تاويل مى‏نمايند كه با قواعد نظرى و مقدمات علمى ايشان سازگار باشد و خداوند را از صفات مخلوقين و ممكنات تقديس و تنزيه مى‏نمايند.
ج - شيوه اهل اعتزال كه جمع ميان دو روش فوق نموده، در برخى امور قائل به تشبيه و در بعضى ديگر معتقد به تنزيه گرديده‏اند. آنان در باب مبدا و صفات بارى تعالى قائل به تنزيه شده و در باب مسائل مربوط به معاد و رستاخيز به تشبيه گرويده‏اند.
د - طريقه راسخان در علم و ابقان است كه بى‏آنكه معناى ظاهرى الفاظ و مدلول واقعى آن تغيير نمايد و يا آنكه تاويلى صورت پذيرد به تحقيق معانى الفاظ و پيراستن معانى الفاظ از امور زائد مى‏پردازند . (29)
ملاصدرا ضمن انتقاد از سه روش نخست، شيوه راسخان در علم را صحيح‏ترين و مطمئن‏ترين روش تفسير در باب آيات موهم تشبيه دانسته است.او در اين باره چنين گفته است: «آن چيزى كه براى علماى راسخين و عرفاى محققين از رازهاى قرآنى و اسرار آن كشف مى‏گردد مخالف ظاهر تفسير نمى‏باشد.بلكه مكمل و متمم آن بوده و رد شدن از پوست و رسيدن به مغز و گذشتن از ظاهر و رسيدن به باطن و درون آن است اين چيزى است كه ما درباره فهم معانى قرآن مى‏گوييم نه آنچه كه با ظاهر قرآن مخالفت داشته باشد.همچنانكه پويندگان راههاى افراط و گزافه گويان بر آن راه يافته‏اند.مانند آنكه استواء بر عرش را تنها تصوير عظمت و خيال نمودن كبرياى حق تاويل كرده و كرسى را تنها علم و يا قدرت، و معيت و آمدن و نزديكى و ديگر چيزها را مجرد خيالى كه از حصول و دريافت‏خالى است تاويل نموده‏اند . (30)
ملاصدرا از شيوه ظاهر گرايان به علت جمود آنان بر ظواهر الفاظ انتقاد مى‏نمايد و مى‏گويد اين گروه به جهت جمودى كه به ظواهر الفاظ دارند به حقيقت معانى قرآن راه پيدا نمى‏نمايند.نيز، تاويلات معتزله كه در تفسير آيات از صناعات ادبى و علوم بلاغى بهره گرفته‏اند بويژه آنكه در تاويل آيات متشابهه از تخييل و تمثيل استفاده زيادى نموده‏اند را نادرست مى‏شمرد.
او مى‏گويد حمل الفاظ و ظواهر آيات قرآن و نصوصى كه در كتاب و سنت آمده، بمجرد تخييل و تمثيل بى‏آنكه قائل به حقيقت دينى و اصل ايمانى باشيم امرى نادرست و غير جايز است; بلكه اين كار بمنزله گشودن باب سفسطه و تعليل و مسدود نمودن باب هدايت جويى در آيات قرآن است، چرا كه جايز دانستن اين گونه تخييلات و تمثيلات بدون توجه به حقايق دينى منتهى به سد باب اعتقاد درباره معاد جسمانى و عذاب قبر، صراط، حساب، ميزان، بهشت، دوزخ، حور، غلمان و ساير مواعيد كه در شرع از آنها ياد شده مى‏گردد.زيرا با فرض مذكور براى هر كس جايز است كه هر يك از اين امور را حمل بر تخييل نموده و حقيقتى عينى براى آنها قائل نشود . (31)
ملاصدرا با آنكه شيوه تفسير ظاهرى را نمى‏پسندد، ولى آن را بهتر و نزديك‏تر به تفسير گروه چهارم - كه آنرا شيوه تاويل گران واقعى و راسخان در علم ناميده است - مى‏داند او در اين باره مى‏گويد كسانى كه به ظاهر الفاظ جمود دارند و از مدلول ظاهرى آيات فراتر نمى‏روند از گروه سوم يعنى معتزله كه از صناعات ادبى و از كنايات و استعارات در
تفسير آيات استمداد ميجويند، به حقيقت نزديك‏تر مى‏باشند . (32) چرا كه اين گروه حداقل نسبت‏به حفظ قالب معانى و صورت حقايق آيات - كه مراد خداوند تعالى است - كوشيده‏اند.از گفتار ملاصدرا، بروشنى معلوم مى‏گردد كه او نسبت‏به روش تفسيرى معتزله - كه در بحث توحيد و عدل با شيعه اماميه همداستان مى‏باشند - از خود واكنش و حساسيت منفى نشان مى‏دهد.بطورى كه تفسير اهل ظاهر - كه دانشمندان و مفسران شيعى آن را مردود دانسته‏اند - را بر تفسير آنان ترجيح مى‏دهد و با تفسير اشاعره با تساهل و تسامح رفتار ميكند.در اين باره بايد اذعان نمود انديشه‏هاى غزالى بر ملاصدرا آنگونه قوى و مؤثر بوده كه موجب گرايش و نزديكى وى به افكار او شده است، بطورى كه عبارات و كلمات وى را همانگونه كه در كتاب «احياءالعلوم‏» آمده و در آن، از اشاعره تمجيد شده، بى كم و كاست در تفسير خود آورده است . (33)

5- نظر ملاصدرا دربارة حروف مقطعه در قرآن

ملاصدرا در تفسير خود بطور مبسوط درباره حروف مقطعه سخن گفته و به بيان آراء و نظريات دانشمندان درباره اين حروف پرداخته است.او معتقد است كه حروف مقطعه فاقد معنا و بدون مدلول نيست و در اين باره به اين حديث مشهور كه از حضرت على (ع) نقل شده استناد مى‏جويد: «لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى‏» نيز بر اين باور است كه اين نظريه كه گفته شده; فهم و درك مدلول و معناى اين حروف ممكن نيست، مقرون به صحت نمى‏باشد . (34)
وى مى‏گويد صحيح‏ترين سخنى كه تاكنون درباره حروف تهجى ابراز شده، نظريه ابن سينا مى‏باشد كه در رساله خود موسوم به «النيروزيه‏» ، آن را بيان داشته است . (35)
ملاصدرا، نظريه ابن سينا را با اندكى تصرف در تفسير و كتاب اسرار الآيات آورده است.برابر اين نظريه حروف جمل (ابجد) در مقابل مراتب موجودات قرار دارند. «ا» اشاره به مبدا اول است.چون آن اول نخست‏ها و ابتداى فرديت و اعداد است.و «با» اشاره به عالم عقل است و به همين جهت گفته شده كه موجود است و «با» بسم الله ظاهر شدند.چون آن از حروفى است كه بعد از «ا» الف و در ازاى ذات خداوندى وضع شده و آن اشاره به عقل كلى است . (36)
نيز «جيم‏» دلالت‏بر نفس كلى ميكند و «دال‏» دلالت‏بر عالم طبيعت مى‏نمايد.طبق اين نظريه اين چهار حروف اشاره‏اى به موجودات چهارگانه كه در وجود و ايجاد پشت‏سر هم قرار گرفته مى‏باشد.همچنين «ها» بر ذات بارى تعالى، «واو» بر عقل، «زا» بر نفس، «حا» بر طبيعت و «طا» بر هيولى و عالم ماده دلالت دارد . (37) او پس از آنكه به تطبيق حروف ابجد با مراتب وجود مى‏پردازد دربارة حروف مقطعه و مدلول آن چنين ميگويد:
مدلول «الم‏» عبارتست از: سوگند به ذات اول تعالى و صاحب امر و خلق و مدلول «المر» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق، آنكه هم اول است و هم آخر، آنكه هم مبدا است و هم غايت اشياء.و مراد از «المص‏» سوگند به اول تعالى صاحب امر و خلق و موجود كننده تمام عالميان.و معناى «ص‏» سوگند به عنايت كلى است و «ق‏» سوگند به ابداع كه تمام موجودات را فرا گرفته است و «كهيعص‏» سوگند به نسبتى كه براى «ك‏» است‏يعنى نسبت عالم خلق به مبدا اول. «يس‏» سوگند به اول فيض و ابداع كه همان آفرينش و تكوين است. «حم‏» سوگند به عالم طبيعى كه در مجموعه خلق است.و «حمعسق‏» سوگند به مدلول و سايط آفرينش در وجود عالم طبيعى است. «طس‏» سوگند به عالم هيولى كه در عالم خلق و تكوين قرار گرفته است و «ن‏» قسم به عالم تكوين و عالم امر است . (38)
ملاصدرا پس از بيان اين نظريه، آن را بهترين و محكم‏ترين نظريه‏اى مى‏داند كه درباره حروف مقطعه بيان شده است . (39)

6- تاثير پذيرى ملاصدرا از مفسران پيش از خود:

ملاصدرا در آثار خود، مخصوصا در تفسير تحت تاثير افرادى مانند ابو حامد غزالى (متوفى 505 ه.ق) و نظام نيشابورى (متوفى 728 ه.ق) و شمار ديگرى از مفسران واقع شده و از آراء و نظريات تفسير آنان در تفسير خود ياد كرده است.
با آنكه ملاصدرا در تفسير خود از مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى به خوبى ياد نمى‏نمايد و در بعضى موارد آراء آنان را به شدت مورد انتقاد قرار مى‏دهد.اما با اين وصف از تفاسير آنان بهره‏هاى زيادى برده و بعضا بخشهاى زيادى از تفاسير آنان را در تفسير خود عينا نقل نموده است.
اما آنچه بيش از هر چيز، نظر هر محققى را به خود معطوف مى‏دارد اين است كه ملاصدرا كه در شمار متفكران نامدار اماميه قرار دارد، چگونه تحت تاثير آراء و افكار غزالى قرار گرفته است‏با آنكه مى‏دانيم غزالى از نظر فكرى و كلامى در زمره بزرگان و متكلمان اشاعره محسوب مى‏گردد و در آثار خود از شيعه اماميه به خوبى ياد نمى‏نمايد و همواره ميان فرقه اماميه و اشاعره محسوى مى‏گردد ميان فرقه اماميه و اشاعره اختلاف ريشه‏اى و عميقى وجود داشته است.اگر نگوئيم كه ملاصدرا مروج آراء غزالى بوده، حداقل بايد اعتراف نمود كه صدرالمتالهين بخش مهمى از آثار خود را تحت تاثير و با بهره‏گيرى از تاليفات او به وجود آورده است. مقايسه ميان آثار او و غزالى اين مدعا را اثبات ميكند.در جاى جاى تفسير او مى‏توان عبارات و سخنان غزالى را مشاهده كرد. صدرالمتالهين با آنكه سعى مى‏كند از خود نسبت‏به اشاعره گرايشى نشان ندهد و بعضا متعرض آراء آنان مى‏شود اما به شدت از غزالى دفاع مى‏كند.او در كتاب مبدا و معاد خود گفته است:
«غزالى در بيشتر عقايد دينيه و اصول ايمانيه متابعت‏حكما نموده و بسيارى از عقايد خود را از ايشان فرا گرفته است.به سبب آنكه مذهب ايشان را در احوال مبدا و معاد اوثق مذاهب و اتقن آراء و اصفى از شبهه و شكوك و كلمات ايشان را ابعد از تخالف و تناقض از كلمات ديگران دانسته است.و تكفير و انكار و رد و استكارى كه در كتبش واقع است، يا مبنى است‏بر مصلحت دينيه از حفظ عقايد مسلمين از ضلال، به اعتبار آنكه فهم آنها را نمى‏كنند و از آنچه به گوش ايشان مى‏رسد از كلام متفلسفين ناقصين، مى‏لغزند و چنان مى‏پندارند كه به حكمت از شريعت‏بى‏نياز مى‏توان شد.و يا به جهت تقيه و خوف از علماى ظاهر بين از اهل زمان خودش بوده است.و مشهور است كه يكى از اهل زمان، حكم به كفر او نموده و رساله‏اى در تكفير و تضليل او نوشت.و يا آنكه در اوايل حال و پيش از كمال در معرفت، حكما را تكفير نموده است‏به گمان آنكه ايشان، قدرت و علم بارى تعالى را به جزئيات نفى مى‏كنند و معاد جسمانى را منكرند و بعد از امعان در كلام ايشان و تفطن آنكه ايشان به اين امر قائلند و بر وجه دقيقى كه جمهور فهم آن نكرده‏اند; به جهت قصورى كه در مدارك و عقول جمهور است، از آن رجوع نموده، تائب شده است و مذهب و رايش، مطابق با مذهب و راى ايشان شده است . (40)

7- آثار تفسيرى ملاصدرا:

آثار متنوع و گوناگونى كه از ملاصدرا بجا مانده، گويانى اين واقعيت است كه او بيشتر عمر خود را در راه تحقيق و تاليف مصروف داشته است.مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذريعه‏» افزون بر هفتاد عنوان از تاليفات وى را نام برده است.بى‏شك ملاصدرا با اختصاص دادن بيش از پانزده تاليف و اثر خود، به موضوع تفسير سور و آيات قرآن، توجه و عنايت‏خاص خويش را نسبت‏به قرآن و علوم قرآنى ابراز مى‏دارد.ما در اينجا بمناسبت از مهمترين آثار او در اين زمينه باختصار ياد مى‏كنيم.
- اسرار الآيات . (41)
- متشابه القرآن . (42)
- تفسير آية . (43)
- تفسير آية النور . (44)
- تفسير سورة الاعلى . (45)
- تفسير سورة الم سجده . (46)
- تفسر سورة البقره: كه مؤلف تنها موفق شده تا تفسير آيه 62 از آن سوره را بنگارد . (47)
- تفسير سورة الجمعه . (48)
- تفسير سورة الحديد . (49)
- تفسير سورة الزلزال . (50)
- تفسير سورة الضحى . (51)
- تفسير سورة الطارق . (52)
- تفسير سورة الفاتحه . (53)
- تفسير سورة الواقعه . (54)
- تفسير سورة يس . (55)
- مفاتيح الغيب . (56)
- حاشيه بر تفسير بيضارى . (57)

پى‏نوشت‏ها:

1) تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء (بى‏تا): ج‏20 ص‏76.
2) ملاصدرا، محمدبن ابراهيم، مفاتيح الغيب، ترجمه محمد خواجوى، چ دوم، تهران، انتشارات مولى 1363 هش.1404 هق. صص‏84 و1048.
3) آشتيانى، سيد جلال الدين: شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، تهران، تهضت زنان مسلمان، خرداد 1360.هش.ص‏211.
4) تهرانى، آقا بزرگ، همان ج‏20 ص‏76.
5) ملاصدرا محمدبن ابراهيما تفسير القرآن الكريما تصحيح محمد خواجوى چ دوما قما انتشارات بيدار 1411 هق.ج‏7 ص‏184.
6) همان ج‏7، ص‏185.
7) همان ج‏1، ص‏29 و30.
8) همان.
9) همو: مفاتيح الغيب ص‏221.
10) امين، محسن: اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 هق.1983 م.ج‏9 ص‏329.
11) ملاصدرا، مبدا و معاد، ترجمه احمدبن محمد حسينى اردكانى، تصحيح عبدالله نورانى تهران، هش ص‏499.
12) همان ص‏427.
13) همو: اسرارالآيات، ترجمه محمد خواجوى چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهن‏363 هش.ص 278.
14) غزالى، ابوحامد، جواهرالقرآن، ج دوم، بيروت، دار آزال، 1407
15) ملاصدرا، التفسير ج‏4 صص‏169 و170.
16) همو، التفسير ج‏6 ص‏10.
17) همان ج‏4، ص‏163.
18) همان ج‏4، ص‏162.
19) همان ج‏4، ص‏163.
20) همان ج‏4، ص‏164.
21) همان ج‏6، ص‏9.
22) همان.
23) همان.
24) همان ج‏4، ص‏162.
25) سوره الكهف، ص‏109.
26) سوره الفتح: 10.
27) سوره الاعراف: 54.
28) سوره الفجر: 22.
29) ملاصدرا: التفسيرج‏4 ص‏150 و: مفاتيح الغيب صص‏237- 239.
30) همو، مفتيح الغيب ص‏250.
31) همو، التفير ج‏4، صص‏158 و 159.
32) همان ج‏4، ص‏161.
33) بنگريد به: غزالى، احياء علوم الدين، چ سوم، بيروت، دارالفكر، 1411 هق.1991 م ج‏1 ص‏124.
34) ملاصدرا، التفسير ج‏1 ص‏205.
35) همان‏1 ص‏219.
36) همو، اسرارالآيات ص‏13، التفسير ج‏1 ص‏219.
37) همو، اسرارالآيات ص‏114.و: التفسير ج‏1 ص‏119.
38) همان التفسير ج‏1 ص‏119 و120.
39) همان ج‏1 ص‏120.
40) ملاصدرا، مبدا و معاد ص‏470.
41) آشتيانى ص‏211.و: ريحانة‏الادب ج‏3 ص‏319.
42) آشتيانى ص‏222، تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه ج‏19 ص‏69.
43) تهرانى ج‏4 ص‏329.و: ريحانه ج‏3 ص‏419.
44) تهرانى ج‏4 ص‏334.
45) همان ج‏4 ص‏336.و: ريحانه: همان.
46) تهرانى: ج‏336.
47) تهرانى ج‏4 ص‏337.
48) همان.
49) همان.
50) همان ج‏4 ص‏338.
51) همان.
52) همان.
53) همان ج‏4 ص‏344.
54) همان ج‏4 ص‏343.
55) همان ج‏4 ص‏344.
56) ريحانة ج‏4 ص‏419.
57) همان.

مقالات مشابه

روش صدرالمتألهین در تفسیر قرآن کریم

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, عبدالله میراحمدی سلوکروئی

سبک تفسیری صدرالمتألهین

نام نشریهفصلنامه بینات

نام نویسندهناصر محمدی

تفاسیر ملاصدرا بر قرآن

نام نشریهبخارا

نام نویسندهسیدحسین نصر

ملاصدرا و رویکرد فلسفی به تفسیر قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهعلی نصیری

رویکرد فلسفی ملاصدرا به تفسیر قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلیرضا دهقان‌پور

قرآن كريم و صدرالمتألهين

نام نشریهبشارت

نام نویسندهپروین پیروانی